می آیی
می روی
بی آنكه دیده باشی ام كه رفت و آمدت را ندیده ام
می گویی
می گریی
بی آنكه در گریه
اشك مرا هم دیده باشی
می خندی
بی آنكه لبخند مرا ترجمه كرده باشی
من
خنده
خنده
گریه می كنم
من
گریه
گریه
آب می شوم
من
بی آنكه آمده باشم
می مانم
بی آنكه رفته باشم
می فهمم
كه رفتن ناگزیر محالی است كه ترجمه اش در ماندن من است
و من مانده ام كه نرفته باشم
No comments:
Post a Comment