Sunday, October 7, 2007
من تو را می خواهم
ثانيه ها را براي ديدن تو مي شمارم
قلب من در كنار قلب تو مي تپد
روح من تو را صدامي زند
من تو را مي خواهم
Posted by عاطفه at 2:51 AM 0 comments
Labels: عشق نوشته ها
می نویسم از تو
مينويسم از تواز تو اي شادترين اي تازه ترين نغمه عشق
تو که سرسبزترين منظره اي
تو که سرشار ترين عاطفه اي
تو که سنگ صبورم بودي
در تمام لحظاتي که خدا شاهد غم و اندوهم بود
...به تو مي انديشم ،به تو مي بالم
و از تو ميگيرم هر چه انگيزه ،درونم دارم
من شباهنگام آن دم که تو را نزد خود ميبينم
بهترين آرامش برترين خواهش و احساس و نياز
در دلم مي جوشد
روزها ميگذردعشق ما رو به خدايي شدن است
رو به برتر شدن از هر حسي که در اين عالم خاکي پيداست
Posted by عاطفه at 2:40 AM 0 comments
Labels: عشق نوشته ها
نگاهم کن عشق من نگاهم کن
زخمي است دلم
دستانِ مرهمت را بر زخم هايم بگذار
دستانِ مرهمت را بر زخم هايم بگذار
نگاهت را به نگاهم بدوز
دلت را به دلم بسپار
دلت را به دلم بسپار
بگذار لحظه اي ديگر بپايم و آنگاه، بدرود
آخرين لحظه را
مي خواهم در نگاهِ تو باشم
و در دلِ درياييِ چشمانِ تو بميرم
مي خواهم در نگاهِ تو باشم
و در دلِ درياييِ چشمانِ تو بميرم
نگاهم كن، عشقِ من
نگاهم كن
نگاهم كن
Posted by عاطفه at 2:34 AM 0 comments
Labels: عشق نوشته ها
نیایش
تو را که می خوانم گویی
هر ذره ازوجودم شعری است بی تاب
از خواستن از انتظار
از شوق
اری می خواهم ازارزو بگویم
و از امید
می خواهم هر مصرعم اینه ای باشد صاف
رو به باغ احساس
و واژه هایم هریک دفتر شعری باشد
که در آن
غزل غزل تو را بسرایم
مهربان
تنها تو را
Posted by عاطفه at 1:35 AM 0 comments
Labels: عشق نوشته ها
تو فقط بمان
میان راه حضور سبز تو حاشیه های خاکستری را پوشاند
و من سپید تر از هر روز به آبی قلب تو پناه بردم
با تو که همسفرم از کوره راه ها باکی نیست
که تو تمام سهم من از زندگی هستی
دستهایم را رها نکن
من به اشتیاق تو پا به جاده گزاشتم
بمان
تا نترسم از هجوم گرگهای زمانه ام
که تو تمام سهم من از زندگی هستی
دستهایم را رها نکن
من به اشتیاق تو پا به جاده گزاشتم
بمان
تا نترسم از هجوم گرگهای زمانه ام
با تو مقصد همین جاست
و رفتن بهانه ای برای با تو بودن
و رفتن بهانه ای برای با تو بودن
همسفر
برای این کوچ توشه ی یک عمر را ساز کرده ام
تو
فقط
بمان
برای این کوچ توشه ی یک عمر را ساز کرده ام
تو
فقط
بمان
Posted by عاطفه at 1:25 AM 0 comments
Labels: عشق نوشته ها
من یخ زده ام
وانگاه به سمت من سرت را خم کن
مي بيني که چقدر يخ زده ام
با آتش بوسه ات کمي گرمم کن
Posted by عاطفه at 1:20 AM 0 comments
Labels: عشق نوشته ها
Subscribe to:
Posts (Atom)